لحظه ی سخت رفتن....
حرف های ما هنوز نا تمام...
تا نگاه میکنی...وقت رفتن است...
باز هم همان حکایت همیشگی...
پیش از آنکه با خبر شوی...لحظه ی عزیمت تو ناگزیر میشود...
ای...آی دریغا...حسرت همیشگی...ناگهان چقدر زود دیر میشود....
پ.ن:خیلی ماه رمضون قشنگی بود....دوسش داشتم...
پ.ن:پیشاپیش عیدتون مبارک....
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۱ ساعت توسط زهـرا
|