...
خوشا آنان که در راه رفاقت، رفیق با وفا بودند و رفتند...
خوشا آنان که در راه رفاقت، رفیق با وفا بودند و رفتند...
کاش نمیومدم...
که الان پشیمون بشم...
فقط همین...
ببین دختره!!خاهشا انقد رفیقمو اذیت نکن...دفه ی بعد با من طرفی..البته اینطوری ک شنیدم بدتم نمیاد با من رو ب رو شی!!!دارم واست نافرمـــــــــ ...
اینجا کربلاست . صدای ما را از کنار علقمه می شنوید.
هم اینک نهری است شرمنده از نهر بودنش.
رودی است که بی صدا می خروشد تا صدای خروشش تشنه کامان کربلا را نیازارد.
شاید عطش را فراموشش کنند. اینجا بازوانی است به خون غلطیده که نشان پیروزی
را در سرانگشتانش می بینم . کمی آن سو تر قتلگاه است. بدنی می بینم بی سر ،
اما سرافراز و رگهایی که مهربانانه خاک تشنه را از خون خویش سیراب می کنند و
رود را باز هم شرمنده تر می بینم.اینجا کربلاست ، صدای ما را از کنار فرات می
شنوید.صدای ما را از شلمچه میشنوید. به یادماندنی ترین کربلاهایش کربلای چهار و
پنج هستند . همانهایی که "هفتاد و دو تن " های بسیاری را به خود دیدند.اینجا نبرد
نیزه و شمشیر نیست. اینجا ستیز تن و تانک است! قصه ی شبهای یلدای اینجا ،
حکایت سرها و نیزه هاست. روایت سرها و موشک هاست .اینجا سر حسین ها را با
خنجر نمی برند . اینجا هر سری را موشکی حواله می کنند . اینجا اسب ها بر بدن
زخم زخم و صدچاک شهدا نمی دوند. اینجا بر بدن ر شهیدی ردی از تانک هاست .
اینجا شلمچه است ، صدای ما را از جوار شهــــــــــدا می شنوید... !
پ.ن:آخی...!!یادته چه قد اینجا خاطره داریم؟؟با اون همه چیز ولی خدایی...!!
غروبش..ساعتت که شهدا ازت گرفته بودن..سر نماز..هیشکی بهت کفش نمیداد..!!
عاشق جنوبمونم....طلاییه..همونجایی که من و تو رو..
و خدا... چقدر دور به نظر می رسد...
چشم هایم را دوست ندارم ، بسته بودنشان بهتر، کور بودن شان بهتر.
گردنم چندی است درد می کند، این افسار ها چه کلفت شده اند، چه محکم.
و صفحه خاطراتم، چقدر عمیق خط خطی شده است.
از لابه لای کتاب غبار گرفته فطرتم، گویا خدا را نزدیک می بینم، اما...
این کتاب چقدر افسانه دارد، چه داستان های اساطیری....
من و خدا؟ و او از بازگشت من به آغوشش شاد؟
نمی دانم... چه ضمیر تاریکی دارم... آیا روزی سفید هم بوده است؟
شاید...
پروردگارا..
از دوزخ این بهشت رهایی ام بخش
بهشت تو برای من بیهودگی گسترده ای است
وبی پاسخ مانده ام
" کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
به کجا میروم به کجا می نگرم که اینگونه پریشان شده ام
خدایا دیدگانم تار است یا که دنیا این است...
پ.ن:این روزا عنوانام فقظ ۳ نقطس...!!
پ.ن:اشکال نداره...ولی مثه این که من باید مثه همیشه بگم..ببخشید...چاره ای نیست...تلافی؟؟..نه عزیز...اونقدر ها هم بیکار نیستیم..میشینیم پامونو میندازیم رو پامون...سرنوشت یه روزی دهنتو صاف میکنه...!!!